قرار است امروز بعد ازیک هفته وقفه مذاکرات غیرمستقیم ایران و آمریکا در عمان برگزار شود.در این دوهفتهای وقفه رخ داده، اتفاقاتی نامیمون افتاده و سایه شوم خود را بر فضای مذاکره انداخته بود که مهمترین آن هرزه گویی ترامپ درباره تغییر نام خلیج همیشه فارس بود که خشم ایرانیان و حتی جهانیان را براین حماقت ترامپ برانگیخت و هم اظهارات ویتکاف که موضوع هستهای را به مسائل اقتصادی و فرهنگی هم مرتبط ساخت.
البته امروز عصر، بعید است که خبرهای خوبی از عمان به گوش برسد ولی تیم مذاکره کننده مصممتر از قبل در برابر حریف آمریکایی خواهد نشست. اظهارات اخیر مقامات اروپایی و آمریکایی نشان میدهد که چشمانداز آینده گفتگوها تنها محدود به برنامه هستهای نخواهد بود. «وِیتکاف»، مسئول تیم مذاکره کننده آمریکا، گفته که مرحله بعدی مذاکرات بهطور جدی شامل بررسی نقش منطقهای ایران، بهویژه حمایت از گروههای نیابتی و منابع مالی آنها خواهد بود. این یعنی عبور از مرزهای فنی هستهای و ورود به حوزههای ژئوپولیتیکی پیچیدهتر.
اروپاییها نیز در این مسیر، خواهان خلع سلاح موشکی ایران شدهاند؛ موضوعی که ایران همواره آن را خط قرمز خود خوانده است. برنامه موشکی ایران، بهویژه «برد بلند» نگرانی عمدهای برای غرب محسوب میشود. در نتیجه، اگرچه ممکن است مذاکراتی در آینده نزدیک دوباره آغاز شود، اما بسته مسائل مورد مذاکره اکنون چندلایهتر و پیچیدهتر شده است. ایران در برابر چنین خواستههایی، کوتاه نخواهد آمد چرا که خط قرمز است.
پیچیدگیهای میدان مذاکره:
آیا تهران آماده عبور از «هستهای» به «منطقهای» است؟
ورود پروندههای تازه به مذاکرات، از جمله مسئله نیابتیها و توان موشکی، نه تنها ساختار گفتگوها را تغییر میدهد، بلکه اساساً منطق مذاکرات را دگرگون میسازد. جمهوری اسلامی ایران همواره اعلام کرده که حمایت از گروههای مقاومت در منطقه بخشی از سیاست خارجی دفاعی و ایدئولوژیک آن است. در نگاه تهران، حزبالله لبنان، گروههای مقاومت فلسطینی، حشد الشعبی در عراق و حوثیهای یمن نه بازوهای نیابتی، بلکه متحدان مشروع در جغرافیای مقاومت هستند.
در مقابل، غرب، بهویژه آمریکا و متحدان اروپایی، این گروهها را بهعنوان ابزارهای نفوذ و بیثباتساز منطقه تلقی میکنند. از اینرو، درخواست برای قطع حمایت ایران از آنها عملاً به معنای کاهش عمق استراتژیک ایران در منطقه است؛ چیزی که تهران حاضر به پذیرش آن نیست.
از سوی دیگر، موشکهای بالستیک ایران یکی از ستونهای بازدارندگی نظامی کشور است. پس از تجربه جنگ ایران و عراق و در نبود نیروی هوایی پیشرفته، جمهوری اسلامی توسعه موشکی را مسیر طبیعی تقویت دفاعی دانسته است. در نتیجه، شرط گذاری اروپا برای خلع سلاح موشکی، آن هم در سطح دوربرد، میتواند برای تهران بهمنزله عبور از خطوط قرمز امنیتی تلقی شود.
چشمانداز پیشرو: دیپلماسی یا بنبست؟
در نهایت، اگرچه غرب خواهان گشودن فصول جدیدی در مذاکرات با ایران است، اما تحقق آن منوط به تغییرات ریشهای در ساختار اعتماد دوجانبه است؛ امری که در سایه تحریمهای گسترده، خرابکاریهای سایبری و ترور دانشمندان هستهای به شدت آسیب دیده است.
ایران نیز برای ورود به چنین مرحلهای از گفتگو، به چیزی فراتر از وعدههای لفظی نیاز دارد؛ تضمینهای واقعی، لغو ملموس تحریمها و به رسمیت شناختن جایگاه منطقهای کشور. در غیر این صورت، مذاکرات ممکن است بهجای حل بحران، صرفاً صحنهای تازه برای تکرار تنشها باشد.
یکی از دلایل عمیق بیاعتمادی جمهوری اسلامی ایران به آمریکا، سابقه روشن و مستند خلف وعدهها و رفتارهای یکجانبه ایالات متحده در روند مذاکرات هستهای است. نقطه عطف این بیاعتمادی، به خروج ناگهانی دونالد ترامپ از توافق برجام در سال ۲۰۱۸ بازمیگردد؛ توافقی که پس از سالها مذاکره میان ایران و گروه ۱+۵ به نتیجه رسیده و توسط شورای امنیت سازمان ملل متحد نیز تأیید شده بود.
ترامپ بدون ارائه دلیل حقوقی یا مستند معتبر و تنها با شعار «توافقی بد برای آمریکا»، از برجام خارج شد و بلافاصله سیاست «فشار حداکثری» را علیه ایران آغاز کرد. این سیاست شامل بازگرداندن تمام تحریمهای لغوشده، افزودن تحریمهای جدید و تهدید کشورهای دیگر به مجازات در صورت تعامل با ایران بود. این در حالی بود که آژانس بینالمللی انرژی اتمی در بیش از 10 گزارش رسمی، پایبندی کامل ایران به تعهدات هستهای خود را تأیید کرده بود.
در ادامه، ایالات متحده حتی مانع بهرهمندی ایران از حداقل منافعی شد که در متن برجام به آن وعده داده شده بود، از جمله دسترسی به منابع مالی بلوکه شده، فروش آزادانه نفت و ارتباط بانکی با نظام مالی جهانی. چنین رویکردی، نه تنها روح توافق را نقض کرد، بلکه به یک پیام روشن برای سایر کشورها نیز تبدیل شد؛«آمریکا حتی در برابر توافقات بینالمللی امضاشده نیز وفادار نیست.» با روی کار آمدن دولت بایدن، گرچه وعدههایی برای بازگشت به برجام داده شد، اما در عمل، شرط گذاریهای جدید، تأخیرهای مکرر و اصرار بر گنجاندن مسائل غیرهستهای مانند برنامه موشکی و نفوذ منطقهای، نشانهای دیگر از بهانهتراشیهای مستمر آمریکا در مسیر احیای توافق است.
ایران در برابر زیادهخواهیهای آمریکا: ایستادگی یا انعطاف حسابشده؟
در برابر خواستههای فزاینده و شروط فرابرجامی آمریکا، جمهوری اسلامی ایران موضعی دوگانه اما سنجیده را اتخاذ کرده است؛ ترکیبی از مقاومت اصولی و دیپلماسی مشروط. تهران بارها اعلام کرده که مذاکره برای مذاکره را نمیپذیرد و هرگونه گفتوگو باید منجر به «نتیجه ملموس» شود. از نگاه ایران، پذیرش شروطی مانند محدودیت برنامه موشکی یا توقف حمایت از متحدان منطقهای، به معنای خلع سلاح تدریجی کشور در برابر تهدیدات خارجی است؛ امری که از منظر امنیت ملی، غیرقابل قبول است. رهبران جمهوری اسلامی، چه در سطح دولت و چه در ساختار کلی نظام، بر «خط قرمزهای راهبردی» تأکید دارند؛ حفظ توان دفاعی، عمق استراتژیک منطقهای و لغو کامل و قابل راستیآزمایی تحریمها. در این چارچوب، هرگونه توافق جدید باید با ضمانتهای حقوقی و اقتصادی واقعی همراه باشد؛ نه صرفاً تعهدات شفاهی یا وعدههای سیاسی که تجربه برجام نشان داد تا چه اندازه شکنندهاند.
در عین حال، ایران نشان داد که در صورت وجود اراده واقعی در طرف مقابل، آماده تعامل است. آزادسازی محدود منابع ارزی بلوکهشده، توافق موقت در برخی سطوح فنی و ادامه ارتباط با آژانس انرژی اتمی نشان میدهد تهران نمیخواهد به سمت تقابل مطلق حرکت کند؛ اما اگر فشار و زیادهخواهی ادامه یابد، سناریوی دیگری نیز روی میز خواهد بود؛ فعالسازی گامهای بعدی کاهش تعهدات هستهای، توسعه برنامه موشکی و تعمیق ائتلاف با شرکای آسیایی مانند روسیه و چین.
مذاکره، مقاومت یا بازی زمان؟
بنابراین، پاسخ ایران به زیادهخواهیهای آمریکا، ترکیبی از مقاومت راهبردی، دیپلماسی گزینشی و استفاده هوشمندانه از فرصتهای بینالمللی است. در شرایطی که اعتماد به غرب به پایینترین سطح رسیده، تهران ترجیح میدهد بهجای امتیازدهی یکطرفه، از اهرمهای قدرت خود برای چانهزنی مؤثرتر استفاده کند.
البته امروز عصر، بعید است که خبرهای خوبی از عمان به گوش برسد ولی تیم مذاکره کننده مصممتر از قبل در برابر حریف آمریکایی خواهد نشست. اظهارات اخیر مقامات اروپایی و آمریکایی نشان میدهد که چشمانداز آینده گفتگوها تنها محدود به برنامه هستهای نخواهد بود. «وِیتکاف»، مسئول تیم مذاکره کننده آمریکا، گفته که مرحله بعدی مذاکرات بهطور جدی شامل بررسی نقش منطقهای ایران، بهویژه حمایت از گروههای نیابتی و منابع مالی آنها خواهد بود. این یعنی عبور از مرزهای فنی هستهای و ورود به حوزههای ژئوپولیتیکی پیچیدهتر.
اروپاییها نیز در این مسیر، خواهان خلع سلاح موشکی ایران شدهاند؛ موضوعی که ایران همواره آن را خط قرمز خود خوانده است. برنامه موشکی ایران، بهویژه «برد بلند» نگرانی عمدهای برای غرب محسوب میشود. در نتیجه، اگرچه ممکن است مذاکراتی در آینده نزدیک دوباره آغاز شود، اما بسته مسائل مورد مذاکره اکنون چندلایهتر و پیچیدهتر شده است. ایران در برابر چنین خواستههایی، کوتاه نخواهد آمد چرا که خط قرمز است.
پیچیدگیهای میدان مذاکره:
آیا تهران آماده عبور از «هستهای» به «منطقهای» است؟
ورود پروندههای تازه به مذاکرات، از جمله مسئله نیابتیها و توان موشکی، نه تنها ساختار گفتگوها را تغییر میدهد، بلکه اساساً منطق مذاکرات را دگرگون میسازد. جمهوری اسلامی ایران همواره اعلام کرده که حمایت از گروههای مقاومت در منطقه بخشی از سیاست خارجی دفاعی و ایدئولوژیک آن است. در نگاه تهران، حزبالله لبنان، گروههای مقاومت فلسطینی، حشد الشعبی در عراق و حوثیهای یمن نه بازوهای نیابتی، بلکه متحدان مشروع در جغرافیای مقاومت هستند.
در مقابل، غرب، بهویژه آمریکا و متحدان اروپایی، این گروهها را بهعنوان ابزارهای نفوذ و بیثباتساز منطقه تلقی میکنند. از اینرو، درخواست برای قطع حمایت ایران از آنها عملاً به معنای کاهش عمق استراتژیک ایران در منطقه است؛ چیزی که تهران حاضر به پذیرش آن نیست.
از سوی دیگر، موشکهای بالستیک ایران یکی از ستونهای بازدارندگی نظامی کشور است. پس از تجربه جنگ ایران و عراق و در نبود نیروی هوایی پیشرفته، جمهوری اسلامی توسعه موشکی را مسیر طبیعی تقویت دفاعی دانسته است. در نتیجه، شرط گذاری اروپا برای خلع سلاح موشکی، آن هم در سطح دوربرد، میتواند برای تهران بهمنزله عبور از خطوط قرمز امنیتی تلقی شود.
چشمانداز پیشرو: دیپلماسی یا بنبست؟
در نهایت، اگرچه غرب خواهان گشودن فصول جدیدی در مذاکرات با ایران است، اما تحقق آن منوط به تغییرات ریشهای در ساختار اعتماد دوجانبه است؛ امری که در سایه تحریمهای گسترده، خرابکاریهای سایبری و ترور دانشمندان هستهای به شدت آسیب دیده است.
ایران نیز برای ورود به چنین مرحلهای از گفتگو، به چیزی فراتر از وعدههای لفظی نیاز دارد؛ تضمینهای واقعی، لغو ملموس تحریمها و به رسمیت شناختن جایگاه منطقهای کشور. در غیر این صورت، مذاکرات ممکن است بهجای حل بحران، صرفاً صحنهای تازه برای تکرار تنشها باشد.
یکی از دلایل عمیق بیاعتمادی جمهوری اسلامی ایران به آمریکا، سابقه روشن و مستند خلف وعدهها و رفتارهای یکجانبه ایالات متحده در روند مذاکرات هستهای است. نقطه عطف این بیاعتمادی، به خروج ناگهانی دونالد ترامپ از توافق برجام در سال ۲۰۱۸ بازمیگردد؛ توافقی که پس از سالها مذاکره میان ایران و گروه ۱+۵ به نتیجه رسیده و توسط شورای امنیت سازمان ملل متحد نیز تأیید شده بود.
ترامپ بدون ارائه دلیل حقوقی یا مستند معتبر و تنها با شعار «توافقی بد برای آمریکا»، از برجام خارج شد و بلافاصله سیاست «فشار حداکثری» را علیه ایران آغاز کرد. این سیاست شامل بازگرداندن تمام تحریمهای لغوشده، افزودن تحریمهای جدید و تهدید کشورهای دیگر به مجازات در صورت تعامل با ایران بود. این در حالی بود که آژانس بینالمللی انرژی اتمی در بیش از 10 گزارش رسمی، پایبندی کامل ایران به تعهدات هستهای خود را تأیید کرده بود.
در ادامه، ایالات متحده حتی مانع بهرهمندی ایران از حداقل منافعی شد که در متن برجام به آن وعده داده شده بود، از جمله دسترسی به منابع مالی بلوکه شده، فروش آزادانه نفت و ارتباط بانکی با نظام مالی جهانی. چنین رویکردی، نه تنها روح توافق را نقض کرد، بلکه به یک پیام روشن برای سایر کشورها نیز تبدیل شد؛«آمریکا حتی در برابر توافقات بینالمللی امضاشده نیز وفادار نیست.» با روی کار آمدن دولت بایدن، گرچه وعدههایی برای بازگشت به برجام داده شد، اما در عمل، شرط گذاریهای جدید، تأخیرهای مکرر و اصرار بر گنجاندن مسائل غیرهستهای مانند برنامه موشکی و نفوذ منطقهای، نشانهای دیگر از بهانهتراشیهای مستمر آمریکا در مسیر احیای توافق است.
ایران در برابر زیادهخواهیهای آمریکا: ایستادگی یا انعطاف حسابشده؟
در برابر خواستههای فزاینده و شروط فرابرجامی آمریکا، جمهوری اسلامی ایران موضعی دوگانه اما سنجیده را اتخاذ کرده است؛ ترکیبی از مقاومت اصولی و دیپلماسی مشروط. تهران بارها اعلام کرده که مذاکره برای مذاکره را نمیپذیرد و هرگونه گفتوگو باید منجر به «نتیجه ملموس» شود. از نگاه ایران، پذیرش شروطی مانند محدودیت برنامه موشکی یا توقف حمایت از متحدان منطقهای، به معنای خلع سلاح تدریجی کشور در برابر تهدیدات خارجی است؛ امری که از منظر امنیت ملی، غیرقابل قبول است. رهبران جمهوری اسلامی، چه در سطح دولت و چه در ساختار کلی نظام، بر «خط قرمزهای راهبردی» تأکید دارند؛ حفظ توان دفاعی، عمق استراتژیک منطقهای و لغو کامل و قابل راستیآزمایی تحریمها. در این چارچوب، هرگونه توافق جدید باید با ضمانتهای حقوقی و اقتصادی واقعی همراه باشد؛ نه صرفاً تعهدات شفاهی یا وعدههای سیاسی که تجربه برجام نشان داد تا چه اندازه شکنندهاند.
در عین حال، ایران نشان داد که در صورت وجود اراده واقعی در طرف مقابل، آماده تعامل است. آزادسازی محدود منابع ارزی بلوکهشده، توافق موقت در برخی سطوح فنی و ادامه ارتباط با آژانس انرژی اتمی نشان میدهد تهران نمیخواهد به سمت تقابل مطلق حرکت کند؛ اما اگر فشار و زیادهخواهی ادامه یابد، سناریوی دیگری نیز روی میز خواهد بود؛ فعالسازی گامهای بعدی کاهش تعهدات هستهای، توسعه برنامه موشکی و تعمیق ائتلاف با شرکای آسیایی مانند روسیه و چین.
مذاکره، مقاومت یا بازی زمان؟
بنابراین، پاسخ ایران به زیادهخواهیهای آمریکا، ترکیبی از مقاومت راهبردی، دیپلماسی گزینشی و استفاده هوشمندانه از فرصتهای بینالمللی است. در شرایطی که اعتماد به غرب به پایینترین سطح رسیده، تهران ترجیح میدهد بهجای امتیازدهی یکطرفه، از اهرمهای قدرت خود برای چانهزنی مؤثرتر استفاده کند.
فرهاد خادمی