سه شنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۲۲:۰۵
کد مطلب : 133032

سینمای جنگ ایران و تکامل روایت‌های پساجنگ

سینمای جنگ ایران و تکامل روایت‌های پساجنگ
سینمای ایران، به‌عنوان یکی از برجسته‌ترین جریان‌های سینمایی در جهان، همواره توانسته با روایت‌های عمیق و انسانی خود، توجه مخاطبان داخلی و بین‌المللی را به خود جلب کند. در این میان، سینمای جنگ، به ‌ویژه فیلم‌هایی که به جنگ ایران و عراق (1367-1359) می‌پردازد، یکی از مهم‌ترین بخش‌های این سینما بوده است. این آثار، که در ابتدا با تمرکز بر حماسه‌سرایی و قهرمان‌پروری شکل گرفت، به‌تدریج به سمت روایت‌هایی انسانی‌تر، روان‌شناختی و حتی انتقادی حرکت کرد. این تکامل، نه ‌تنها نشان‌ دهنده رشد سینمای ایران است، بلکه بازتاب ‌دهنده تغییرات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی در جامعه ایرانی پس از جنگ نیز بوده است. در این مقاله، به بررسی این تحول در سینمای جنگ ایران می‌پردازیم و نشان می‌دهیم که چگونه فیلم‌سازان ایرانی از روایت‌های ساده و ایدئولوژیک به داستان‌هایی پیچیده و چندلایه رسیده‌اند.
در دهه 1360، همزمان با ادامه جنگ عراق علیه ایران، سینمای ایران تحت تأثیر فضای سیاسی و اجتماعی وقت، آثاری تولید کرد که عمدتاً بر تبلیغ ارزش‌های انقلابی و نمایش رشادت‌های سربازان در جبهه‌ها متمرکز بود. فیلم‌هایی مانند «عقاب‌ها» (1364) ساخته ساموئل خاچیکیان، نمونه بارزی از این رویکرد است. این فیلم، با تمرکز بر داستان یک خلبان شجاع که در عملیات جنگی اسیر می‌شود و سپس نجات می‌یابد، سعی داشت روحیه ملی‌گرایی و ایثار را در مخاطب تقویت کند. چنین آثاری، هرچند از نظر فنی و روایی ساده بود، اما در زمان خود توانست با مخاطب ارتباط برقرار کند، چرا که پاسخگوی نیازهای عاطفی و ایدئولوژیک جامعه‌ای بودند که درگیر جنگ بود. با این حال، این فیلم‌ها اغلب فاقد عمق روان‌شناختی یا نقد اجتماعی بود و جنگ را به‌صورت یک‌طرفه و بدون پیچیدگی به تصویر می‌کشید.
با پایان جنگ در سال 1367، سینمای ایران وارد مرحله جدیدی شد. فیلم‌سازان، که دیگر تحت فشار مستقیم فضای جنگی نبودند، شروع به بازنگری در تجربه جنگ و پیامدهای آن کردند. یکی از اولین نمونه‌های برجسته این دوره، فیلم «باشو، غریبه کوچک» (1368) ساخته بهرام بیضایی است. این فیلم، به‌جای تمرکز بر صحنه‌های جنگی، به تأثیرات جنگ بر زندگی غیرنظامیان، به ‌ویژه کودکان می‌پردازد. باشو، پسری از جنوب ایران که خانواده‌اش را در جنگ از دست داده، به شمال کشور پناه می‌برد و با زنی روستایی آشنا می‌شود که او را می‌پذیرد. بیضایی در این فیلم، جنگ را نه ‌تنها به‌ عنوان یک رویداد فیزیکی، بلکه به ‌عنوان یک زخم عاطفی و اجتماعی به تصویر می‌کشد. تفاوت‌های فرهنگی میان باشو و اهالی شمال، به ‌ویژه زبان و آداب ‌و رسوم، به فیلم لایه‌ای از پیچیدگی می‌افزاید و نشان می‌دهد که جنگ چگونه شکاف‌های اجتماعی را عمیق‌تر می‌کند. این فیلم، با رویکرد شاعرانه و انسانی خود، نقطه عطفی در سینمای جنگ ایران بود و نشان داد که می‌توان از جنگ به‌ عنوان بستری برای کاوش در مسائل عمیق‌تر استفاده کرد.
در دهه 1370، این روند تکامل ادامه یافت و فیلم‌سازان بیشتری به سراغ روایت‌های پساجنگ رفتند. یکی از مهم‌ترین آثار این دوره، «آژانس شیشه‌ای» (1377) ساخته ابراهیم حاتمی‌کیا است. این فیلم، داستان حاج کاظم، یک جانباز جنگ را روایت می‌کند که برای نجات هم‌رزم جانبازش، دست به گروگان‌گیری در یک آژانس مسافرتی می‌زند. برخلاف فیلم‌های دهه 1360 که جنگ را به ‌صورت حماسی نشان می‌داد، «آژانس شیشه‌ای» به مشکلات جانبازان پس از جنگ می‌پردازد؛ احساس طرد شدگی، بی‌توجهی جامعه و تنهایی. حاتمی‌کیا در این فیلم، جنگ را نه ‌تنها به ‌عنوان یک رویداد تاریخی، بلکه به‌عنوان یک تجربه زنده و جاری در زندگی بازماندگان به تصویر می‌کشد. دیالوگ‌های تند و تیز و فضای پرتنش فیلم، نشان ‌دهنده خشم فروخورده‌ای است که بسیاری از جانبازان و رزمندگان نسبت به جامعه احساس می‌کردند. این فیلم، با استقبال گسترده مخاطبان و منتقدان مواجه شد و نشان داد که سینمای جنگ ایران می‌تواند به موضوعات اجتماعی و انتقادی نیز بپردازد.
در کنار این آثار، فیلم‌سازان دیگری نیز به سراغ جنبه‌های روان‌شناختی جنگ رفتند. برای مثال، «از کرخه تا راین» (1371)، باز هم از حاتمی‌کیا، داستان یک جانباز شیمیایی را روایت می‌کند که برای درمان به آلمان سفر می‌کند و در آنجا با خواهرش که مهاجرت کرده، مواجه می‌شود. این فیلم، با تمرکز بر تضاد میان زندگی در ایران و خارج از کشور، به مسائل هویتی و عاطفی جانبازان می‌پردازد. صحنه‌های آرام اما تأثیرگذار فیلم، مانند لحظه‌ای که شخصیت اصلی با مرگ همسرش مواجه می‌شود، نشان ‌دهنده عمق احساسات و پیچیدگی‌های روانی است که جنگ بر افراد تحمیل می‌کند. این فیلم، با نمایش زخم‌های پنهان جنگ، از روایت‌های کلیشه‌ای فاصله گرفت و به سینمای ایران کمک کرد تا به سمت داستان‌سرایی مدرن‌تر حرکت کند.
در قرن بیست‌ویکم، سینمای جنگ ایران باز هم تحولات جدیدی را تجربه کرد. فیلم‌سازان جوان‌تر، با نگاه‌هایی تازه، به سراغ موضوعاتی رفتند که کمتر در سینمای دهه‌های قبل دیده شده بود. یکی از نمونه‌های برجسته این دوره، «شبی که ماه کامل شد» (1398) ساخته نرگس آبیار است. این فیلم، اگرچه مستقیماً به جنگ ایران و عراق نمی‌پردازد، اما به یکی از پیامدهای غیرمستقیم آن، یعنی ظهور گروه‌های افراطی در مناطق مرزی اشاره دارد. داستان فیلم، که بر اساس واقعیت ساخته شده، زندگی زنی را روایت می‌کند که به دلیل ازدواج با مردی که به گروه‌های تروریستی می‌پیوندد، دچار تراژدی می‌شود. آبیار در این فیلم، با استفاده از تصاویر بصری قدرتمند و روایتی دراماتیک، نشان می‌دهد که جنگ و ناامنی چگونه می‌تواند زندگی افراد عادی را حتی سال‌ها پس از پایان درگیری‌ها تحت تأثیر قرار دهد. این فیلم، با استقبال گسترده در داخل و خارج از ایران مواجه شد و نشان داد که سینمای ایران همچنان می‌تواند موضوعات حساس را با جسارت و خلاقیت به تصویر بکشد. این تکامل در سینمای جنگ ایران، تنها به تغییر موضوعات محدود نمی‌شود، بلکه در سبک بصری و روایی فیلم‌ها نیز قابل مشاهده است. فیلم‌های دهه 1360، اغلب با بودجه‌های محدود و تکنیک‌های ساده ساخته می‌شد، اما آثار جدیدتر، مانند «ملکه» (1390) ساخته محمدعلی باشه آهنگر، از تکنیک‌های پیشرفته‌تر و روایت‌های غیرخطی استفاده می‌کند. «ملکه» داستان یک تک‌تیرانداز در جنگ را روایت می‌کند که با تصمیمات اخلاقی پیچیده‌ای مواجه می‌شود. استفاده از نماهای بسته و موسیقی مینیمال، به فیلم حال‌وهوایی روان‌شناختی می‌دهد و مخاطب را به درون ذهن شخصیت اصلی می‌برد. این نوع فیلم‌سازی، که به‌جای نمایش صحنه‌های جنگی پرهیجان، بر درگیری‌های درونی تمرکز دارد، نشان‌دهنده بلوغ سینمای ایران است.
با نگاهی به این مسیر تکاملی، می‌توان گفت که سینمای جنگ ایران از یک ابزار تبلیغاتی به یک مدیوم هنری و انتقادی تبدیل شده است. فیلم‌سازان ایرانی، با کنار گذاشتن روایت‌های یک‌طرفه و قهرمان‌پرستانه، به سراغ داستان‌هایی رفته‌اند که جنگ را به‌عنوان یک تجربه انسانی، با تمام پیچیدگی‌ها و زخم‌هایش، به تصویر می‌کشند. این تحول، نه‌ تنها سینمای ایران را در سطح جهانی مطرح کرده، بلکه به مخاطبان داخلی نیز کمک کرده تا با گذشته خود مواجه شوند و درباره آینده تأمل کنند. فیلم‌هایی مانند «باشو، غریبه کوچک»، «آژانس شیشه‌ای»، و «شبی که ماه کامل شد»، تنها چند نمونه از آثاری است که نشان می‌دهد سینمای جنگ ایران، با وجود همه محدودیت‌ها، توانسته راه خود را پیدا کند و صدایی منحصر به ‌فرد در سینمای جهان داشته باشد.این مسیر، البته بدون چالش نبوده است. محدودیت‌های مالی، سانسور و مشکلات توزیع، همواره فیلم‌سازان ایرانی را تحت فشار قرار داده‌ است. با این حال، خلاقیت و تعهد این فیلم‌سازان به روایت حقیقت، باعث شده که سینمای جنگ ایران همچنان زنده و پویا باقی بماند.
در آینده، با ظهور نسل‌های جدید فیلم‌سازان و دسترسی به فناوری‌های نوین، می‌توان انتظار داشت که این سینما باز هم ابعاد جدیدی از جنگ و پیامدهای آن را کاوش کند. آنچه مسلم است، این است که سینمای جنگ ایران، با روایت‌های انسانی و عمیق خود، همچنان یکی از مهم‌ترین بخش‌های فرهنگ سینمایی این سرزمین خواهد بود.
 
علی کلانتری  - منتــقد
https://siasatrooz.ir/vdcjttev8uqetyz.fsfu.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی